English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (722 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
All the formalities were carried out. U تمام تشریفات انجام شد
adjutant's call U احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
ritualist U ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
rest and recuperation U عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
blockhouse U ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
technical escort U پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
staffing guide U کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
bureau of naval personnel U اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
rollover U چپ شدن خودرو یاوسیله
ligation U رشته یاوسیله بستن
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
contacting U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
technical characteristics U خصوصیات فنی یک دستگاه یاوسیله
contacted U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contacts U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
reactivating U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivates U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivate U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivated U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
for doing it U برای انجام ان
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
assion U گماردن
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
demand U تقاضا برای انجام چیزی
undertaken U توافق برای انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
undertake U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
mans U گماردن نفرات
mans U خدمه گماردن
carry (something) out <idiom> U گماردن ،قراردادن
man U خدمه گماردن
man U گماردن نفرات
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
bars U توقف کسی برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
place U قرار دادن گماردن
placing U قرار دادن گماردن
places U قرار دادن گماردن
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
establish U کسی رابه مقامی گماردن
establishing U کسی رابه مقامی گماردن
establishes U کسی رابه مقامی گماردن
posts U گماردن نگهبان قرار دادن
posted U گماردن نگهبان قرار دادن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
post U گماردن نگهبان قرار دادن
post- U گماردن نگهبان قرار دادن
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
verification fire U تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
consortia U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
crunch U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunched U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunches U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
consortiums U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
yaght club U باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
electronic U توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
keystroke U شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
introduced U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduces U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
two man rule U قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
print U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
printed U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
board of conciliation U هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
machined U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
input/output U پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
machines U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
number cruncher U یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
basics U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com